نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





 

الان که به کارام فکر میکنم

پیش دلم شرمنده میشم

اشکم برام مقدس بود

چشمام پیش هیچ کس خیس نشده بود

غرورم واسه هیچ کس شکسته نشده بود

فکر کردم عشقمه

فکر کردم میفهمه چقدر میخوامش

دست خودم نبود

اشکهام خودشون میومدن روی گونه هام

انگار از کنترل من خارج بود

ولی برای کی ؟؟؟؟؟؟

برای کسی که حتی لحظه ای به این فکر نکرد

که شاید شاید این دلشکسته عاشقم باشه

چون خودش از عشق چیزی نفهمیده بود

چون عاشقم نبود

دلم واسه کسی پر پر  شد که حتی یک لحظه  فقط یک لحظه

به من فکر نکرد

منیکه تویه تنهاییام خون گریه میکردم

اون داشت قهقه میزد و شاد بود

عیبی نداره اینم قسمت من بود

اشتباه کردم و دست خودمم نبود

نمیشه بهش گفت تجربه

چون وقتی عاشق شدم که دیگه فرصتی واسه عشق بعدی نیست

و نمیخوامم باشه

نه اینکه بخوام عشقش تویه دلم تا ابد بمونه

نه

شاید این فکر رو چند ماه پیش داشتم

ولی الان دیگه از عشق سیر شدم

دیگه برام قشنگ نیست

دلم میخواد تنها باشم

تنهای تنها

دلم میخواد آرامش داشته باشم

یه جایی که فقط خودم خودمو بشناسم و بس


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:59 | |







 

بعشی وقتا فقط دلم براش تنگ میشه

میدونم که دیگه هیچی مثل قبل نمیشه

میدونم که دیگه اون رویاهایی که باهاش تویه سرم بود ز بین رفته

میدونم که دیگه خودمم نمیتونم باهاش مثل قبل باشم

ولی وقتی میبینمش دلم براش بال بال میزنه

وقتی میبینمش دلم میخواد ازش چشم بر ندارم

نفهمید برام کی بود

نفهمید برام همه زندگی بود

نفهمید بدون اون تموم شدم

نفهمید اگه میموند دنیارو براش میاوردم

ولی نفهمید  نفهمید

وقتی فهمید که دیگه دلی برام نمونده

دیگه عشقش تویه دلم کهنه شده

دیگه دست روزگار من و اونو از هم جدا کرده

دیگه هر کاری هم کنیم نمیتونیم روزای قبل رو تکرار کنیم

دیگه همه چی تموم شده

فقط کنار هم هستیم مثل دو تا دوست معمولی

خیلی عذاب آوره که با کسی مثل دوست باشی که همه زندگیت بوده

و شایدم هست

ولی دیگه میدونی که نمیتونی بهش بگی

چون دیگه شرایط عوض شده

زندگی نامردی زیاد داره

منم خیلی از نامردیهاشو دیدم و چشیدم

ولی این درد از همه دردها دردناکتره

تنها امیدو گذر زمانه

امیدوارم که بتونم و بشه ........


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:59 | |







 

نمیدونم آخر این قصه چیه؟؟؟؟

نمیدونم بالاخره روزگار منو پای کدوم سفره میزاره؟؟؟؟

نمیدونم بالاخره این همه درد تموم میشه یا ...... ؟؟؟؟؟

فقط باید دل به دریا بزنم

ولی یه دریای طوفانیه طوفانی

یا غرق میشم و راحت میشم ازین درد

یا غرق نمیشم و راحت میشم ازین درد

پس در هر صورت باختی توش نیست

دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم

از دست دادنیهامو از دست دادم

خیلی وقته که از دستش دادم

خیلی وقته که دیگه چیزی ازین دنیا نمیخوام

چز یه آرامش  فقط آرامش

اونقدر زندگیم پر از فراز و نشیب شده که دیگه هیچ توقعی ندارم

دیگه یادم رفته آرزوهام چی بودن

دیگه حتی نمیتونم به آرزو داشتن فکر کنم

بعضی وقتا دلم میخواد همه این زندگی یه خواب باشه

دلم میخواد بیدار بشم و ببینم یه بچه 10-12 ساله ام

که داشتم خواب بزرگ شدنمو میبینم

ولی این اتفاق هیچ وقت نمیفته

و همه این کابوس لعنتی عین حقیقته

و لعنت به این حقیقت لعنت


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:59 | |







 

وقتی بعد از یه مدت طولانی
 با دیدن  صحنه ای یا مرور خاطره ای
به یادش میفتی
و قطره های اشک گونه هاتو آروم آروم  خیس میکنه
اون لحظه میفهمی که عشقت چقدر خالص و پاک بوده
اون قطره های اشک دونه دونش ارزشمنده
ای کاش بود و میدید که تو چطور خالصانه
داری به عشقش اشک میریزی 
ای کاش بود ........

 

احساس میکنم بیشتر از همیشه دوسش دارم

با اینکه همیشه طلب عشق از طرف من بوده

همیشه من دنبالش بودم

همیشه اون با حرفهاش دلمو شکسته

ولی بازم عاشقشم و دوستش دارم

انگار هرچی که میگذره بیشتر بهش وابسته میشم

اینه معنی عشق؟؟؟؟؟

اینه اون عشقی که همه ازش حرف میزنن؟؟؟

نمیدونم، شاید بازم همه چی درست بشه


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:58 | |







 

چقدر خوبه که هنوز عشقت تویه دلمه

چقدر قشنگه وقتی بعد از این همه مدت بازم میبینمت

چه آرامشی داره وقتی نگاه چشمایی میکنم که با رفتنشون قدرشونو دونستم

چقدر آرومم کردی وقتی پیشم نشستی

ای کاش اون روزای خوب یازم بیاد

خدای عاشقا اونقدرم بی رحم نیست

الان دیگه میدونم اگه یه عشقی پاک باشه و از اعماق وجود آدما باشه

خدا دست عاشقارو توی دست هم میزاره

نمیدونم کی و کجا؟

ولی میدونم دنیا اینجوری نمیمونه

تویه تمام این مدت امیدم رو از دست ندادم و بازم نمیدم


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:58 | |







 

دیگه هیچی مثل قبل نمیشه

دیگه همه چی رنگش عوض شده

دلامونم دیگه باهم رو در وایسی دارن

انگار دیگه نمیتونن باهم صمیمی باشن

انگار یه دیوار بلند بینشون هست

خیلی سخته بفهمی تویه این مدت فقط تو بودی که به فکر این جدایی بودی

فقط تو بودی که داشتی از غمش زجر میکشیدی

فقط تو بودی که زندگیتو به خاطرش فنا کردی

خاک بر سر من

ای کاش یه ذره از غرورمو واسه خودم نگه میداشتم

فکر کردم هر جا که مغرور بودم اینجا نباید باشم

ولی اشتباه کردم

عیبی نداره اینم قسمت ما بوده

من همه تلاشمو کردم و پیش خودم و دلم وجدانم راحته

الان شاید همه چی به ظاهر خوب شده

ولی میدونم دیگه هیچ وقت روزای قشنگ قبل تکرار نمیشه هیچ وقت


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:58 | |







 امشب بازم دلم هواشو کرد

امشب  بازم چشمامو یاد خاطراتش خیس کرد

امشب بازم یاد روزای خوب با اون بودن افتادم

نمیدونم چرا دلم از دلش جدا نمیشه؟؟؟؟

همیشه فکر میکردم این همه آدم بازم میشه عاشق شد

ولی نشد و نمیشه

من نمیتونم اینو دیگه مطمئنم

ای کاش بود ای کاش بود

بود و میدید که من چقدر بدونه اون تنهام

 

چند روز پیش یه متن قشنگی به ذهنم رسید

بعضی وقتها سردیه دوریمون اونقدر زیاده که یه دیوار یخی بزرگ بینمون درست میشه و نمیزاره دیگه صدای دلامون بهم برسه  ای کاش این دیوار آب بشه

 


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:57 | |







 

نمیدونم دیگه به چی دلم خوش باشه

به اینکه بازم قراره ببینمت؟؟؟

اگه همه چی خرابتر از قبل بشه چی؟؟؟

با اینکه نمیدونم میخواد چی بشه ولی ازینکه میخوام ببینمش خیلی خوشحالم

احساس میکنم خیلی از سوء برداشت های قبل از بین رفته

الان شرایط خیلی عوض شده خیلی

نمیدونم اگه قرار باشه بازم این دوستی-عشق-رابطه یا هرچی که اسمشه

ادامه پیدا کنه باید چطور برخورد کنم

ولی دلم میخواد بازم باهاش باشم

امروز که ببینمش معلوم میشه چی قراره بشه



[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:57 | |







 

همیشه فکر میکردم اصلا آدم ساده ای نیستم

ولی تویه عشق خیلی ساده بودم

خیلی بد بازی کردم

خیلی زود باور بودم و خیلی زیادی دلم صاف بود

اون عاشق نبودو اینو الان دیگه کاملا درک میکنم

فقط همین ساده بودم تویه اون روزا داره اذیتم میکنه

مثل خوره افتاده به جونم

چرا؟؟؟؟چرا نفهمیدم عاشق نیستی؟؟؟

شایدم بودی آره عاشق بودی ولی فقط عشقت واسه من بود

اما خودت واسه من نبودی

این روزا وقتی یاد یک سال پیش میفتم که چه کردی با دلم به حال دلم گریم میگیره

من در حق دلم بد کردم

من باید نمیزاشتم تا این حد داغون بشه

من باید با عقل تصمیم میگرفتم که نگرفتم

انگار کور  و کر  و لال شده بودم

هرچند الانم که دارم اینارو میگم همچین آدمه آدم نشدم

ولی دیگه خیلی چیزا بهم ثابت شده

خیلی چیزا که ای کاش خیلی وقت پیش بهم ثابت میشد

ای کاش بتونم بازم همون آدم قبل بشم که همیشه میخندید و شاد بود

چون دیگه میخوام فراموشت کنم

کاری که یک سال نتونستم انجام بدم

چون میترسیدم

چون خام بودم

چون زیادی خوش بین بودم

ولی دیگه میخوام نباشم

دیگه میخوام ازین روزای بیرنگ وسرد خلاص بشم


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:56 | |







 

بعضی وقتها اونقدر به تنهایت عادت میکنی
اونقدر با تنهایی خو میگیری
که اگه عشقت برگرده بهش میگی برو
چون دیگه جاتو دادم به تنهایی
الان دیگه با این تنهایی خوشم
بـــــــــــــــــــــــــــرو بــــــــــــــــــــــــرو

نمیدونم چرا بعضی وقتها دلم میخواد بازم به اون روزا برگردم

با اینکه اینهمه عذاب کشیدم

این همه سختی

و اینکه دیگه بهم خیلی چیزا ثابت شده

ولی بازم وقتی باهاش حرف میزنم

میشم همون آدمی که اون اولا با دیدنش دلم هری ریخت

میشم همون مجنون دیروز

آینده همیشه برام برگ تازه ای رو کرده

برگی که حتی فکرشم نمیکردم

سال دیگه همین موقع ؟؟؟؟؟؟؟؟؟


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:56 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد