نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





 درد یعنی ...

درد یعنی من ...

درد یعنی من بی تو ...

درد یعنی بغض های خفه شده ...

درد یعنی خاطرات شیرین ...

درد یعنی خط خاموش ...

درد یعنی خزیدن توی تاریکی ...

درد یعنی نوشته های خط خورده ...

درد یعنی اسمس بی جواب ...

درد یعنی گونه خیس ...

درد یعنی هضم نکردن حرفای روز جدایی ...

درد یعنی وفاداری من ...

درد یعنی هرزگی تو ...

درد یعنی سیگار روشن پوک نزده ...

درد یعنی قفل روی یه آهنگ ...

کمر درد ...بی اعصابی...بدعنقی...اینا درد نیست!می فهمی...

درد یعنی تنهایی......

یعـــــنــــــــــی تنــــــــــهـــــــــــایــــــــی

!!!


 

[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:53 | |







 

به دوران کودکیت برگرد

کودک که بودی از زندگی چه میدانستی ؟

نگاهت معصوم

و خنده های کودکانه ات از ته دل ...

بزرگترین دلخوشی هایت داشتن اسباب بازی دوستت و

پوشیدن کفش بزرگترها

وحتی خوردن یک تکه کوچک شکلات !

بچه که بودی حسادت ، کینه و نفرت در قلب کوچکت جایی نداشت !

دوست داشتنت پاک و بی ریا

بخشیدنت با رضایت

چاره ی ناراحتی ات "یک لحظه گریستن "

و این پایان تمام کدورت ها بود !

می خندیدی و در دنیای خودت غرق میشدی ....

چه شد ؟

بزرگ شدی...؟!

 

 


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:51 | |







 

همیشه از یه جایی به بعد آدما در جواب همه چی میگن :بی خـیـــــال !

وقتی ازش میپرسی چرا سراغی از من نمیگیری ؟

میگه :بی خــیــــــال دنیا دو روزه....

میگی :چرا تـــنهـــایــی ؟

میگه : مقصد خــاکه !

اما غم و غصه هاشو پشت نقاب بی تفاوتیاش  قایم میکنه ...!

میسوزه.... ولی میگه بی خـیــــــال !

عاشقه.... ولی میگه بی خـیــــــال !

یه روز میاد و به زور ازت حلالیت میطلبه....

میپرسی :چرا ؟

میگه آدم که از فرداش خبر نداره !

بریده .... ولی میگه بی خـیـــــال !

تا حلالش نکنی دست از سرت بر نمیداره

و تو تویه دلت میگی " آخه تو که جز خوبی کاری نکردی این تویی که باید منو حلال کنی "

اینجور آدما عــــاشقـــن.....

از مدل عاشقای بلاتکلـــــیف !

خیانــــت دیدن ....

اینا فـــرشتـــــــن....

اگه باهاشون میرید تو رابطه اذیتشون نکنید

تنـــــهاشون نــــذارید 

داغــــــون میشــــــن ...

 


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:50 | |







 

نمی دانم من دیر رسیدم یا تو زود رفتی !!!

هر چه بود همین بود ،نه دروغ بود و نه خیال ...

هر چه بود باریدن باران بود و خیال سبک شدن

این بغض رویا را در واقعیت حل کردن و نوشیدن جرعه ای بی تابی

دل بستن به نگاهی بارانی و صدایی صبور

مسخ دستانی که همیشه داغ بود از بودن

هر چه بود داشتن نگاهت بود و باز هم دلتنگی هر چه بود همین بود...

تومی دانی چه شد که من ماندم واین همه سکوت ؟

تومی دانی چه شد که من ماندم واین همه دلتنگی ؟

تومی دانی که چه شد که من ماندم واین همه سرگردانی ؟

تو می دانی چراهرچه این نگاه می بارد ،این بغض سبک نمی شود ؟!

چقدر گفتم این همه بی نشان شدن دلتنگ ترم می کند؟

چقدر گفتم اینهمه زمزمه نبودن بی تاب ترم می کند؟

من گفتم اما تو باور نکردی دلتنگ تر شدم ...

بی تاب تر شدم ...

بعد هم من ماندم و خودم!

من ماندم واین همه فراموشیه گاه و بیگاهی که به نگاهت چنگ می اندازد

من ماندم و ... بگذریم !

نمی دانم چرا همیشه برای گرفتن سهممان دیر می رسیم !

همیشه وقتی می رسیم که دیگر هیچ نمانده جز حسرت !

نمی دانم من دیر رسیدم یا تو زود رفتی !

باورت می شود قصه تمام شده باشد

و تو مانده باشی ویک دنیا بی خیالی سرد که تن لرزان خیالت را رنجور کند

تو مانده باشی و یک دنیا توجیه ؟

تو مانده باشی و یک دنیا دروغ

تو مانده باشی و یک دنیا خیالات پوچ

باورت می شود قصه تمام شده باشد و تو مانده باشی و هیچ ؟

باورت شود! قصه تمام شد!!!


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:40 | |







 متاسف شدم وقتی مردی مـُـرد !!!


هنگامی که زنش را ، در آغوش غریبه روی تخت دید.

متاسف شدم وقتی ، زنی ، شوهرش را دوست نداشت ، اما بچه دار شد...!!

متاسف شدم وقتی ،پسری، معشوقش را به خاطر پول ، از دست داد...!!

متاسف شدم وقتی ، زنی ، شوهرش را دوست نداشت ، ولی به خاطر بچه هایش ماند...!!

متاسف شدم وقتی ، مردی ، ناموسش را ، به خاطر مواد، به حراج گذاشت...!!

متاسف شدم وقتی ، جوانی ، ایمانش را بخاطره پول ، از دست داد.

متاسف شدم شدم شدم
تا همه چیز برایم دیگر عادی شد


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:39 | |







 

گفت:تنهايي

گفتم:آره

 گفت:دوستات كوشن؟

گفتم: همشون گذاشتن رفتن

 گفتي: تو كه مي گفتي بهترين هستن!

گفتم:اشتباه كردم

 گفتي: منو واسه اونا تنها گذاشتي

گفتم:نه

 گفتي:اگه نه،پس چرا ياد من نبودي؟

گفتم:بودم

 گفتي:اگه بودي،پس چرا اسمم رو نبردي ؟

گفتم:بردم، همين الان بردم

 گفتي:آره،الان كه تنهايي،وقت سختي

 گفتم:.....(گر گرفتم از شرم-حرفي واسه جواب نداشتم)

ـسرمو اينداختم پايين

گفتم:آره

 گفتم:تو رفاقتت كم آوردم،منو بخش

گفتي:ببخشم؟

 گفتم:اينقدر ناراحتي كه نمي بخشي منو؟ حق داري

گفتي:نه! ازت ناراحت نبودم! چيو بايد مي بخشيدم؟

تو عزيز تريني واسم،تو تنهام گذاشتي اما تنهات نذاشته بودمو نمي ذارم

 گفتم:فقط شرمندتم

 گفتي:حالا چرا تنها نشستي؟

گفتم:آخه تنهام

 گفتي:پس من چي رفيق؟

من كه گفتم فقط كافيه صدا بزنی منو تا بيام پيشت

من كه گفتم داري منو به خاطر كسايي تنها مي ذاري كه تنهات مي ذارن

اما هر موقع تنها شدي غصه نخور،فقط كافيه صدا بزني منو

من هميشه دوست دارم،حتي اگه منو تنها بزاري،

هميشه مواظبت بودم،تو با اونا خوش بودي،منو فراموش كردي تو اين خوشي

اما من مواظبت بودم،آخه رفيقتم،دوست دارم

 ديگه طاقت نياوردم،بغض كردمو خودمو اينداختم بغلت،زار زدم،گفتم غلط كردم

گفتم شرمنده ام،گفتم دوست دارم،گفتم دستمو رها نكن كه تو خودم گم بشم

گفتم دوست دارم...

 گفتم: داد مي زنم تو بهترين رفيقيييييييييييييييي

بغلت كردم گفتم:تو بن بست رفيقي

يك كلام،خــــــــــــــــــدا تو بهتريني


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:38 | |







  ♥سلامتی کسی که مال من نشد اما پا به پام اومد♥

 

♥سلامتی دلش که پاک بود گفت برو خوش بخت بشی♥

♥سلامتی قلب مهربونش که گفت همیشه عشقت تو قلبم♥

♥سلامتی عکساش با اینکه اتیشم میزنه اما هنوز چند جا ازش کپی دارم و همدمه روز و شبامه♥

♥سلامتی لحظه به لحظه هایی که باهاش شاد بودم تو بغلم بود♥

♥سلامتی روزایی که داغون بودمو فقط اون درکم میکردو ارومم میکرد♥

♥سلامتی حرفایی که فقط خودمو خودش معنیشو میدونستیم♥

♥سلامتی قولایی که بیشتریاش عمل شد اما چن تاش موند♥

♥سلامتی رفیق بی معرفت♥

♥سلامتی عشق با صداقت♥

♥سلامتی سرنوشت که کلا برا ما داغون نوشت♥

♥سلامتی خودمو خودش که نیست .... :((


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:37 | |







 یـڪے بہפֿـدابـگـویـَב

بـگـویـَב مـَטּ بــے صـَبـرـانـہ مـُنـتـظرمـ

ڪِہ نـوبـَت مـטּ בر ایــטּ بـازے تـَمـام شـَوב

بـگـویـَב مـَטּ بــے صـَبـرـانـہ مـُنـتـظرمـ

ڪِہ مـرـا بــِنــِشـانـَב ڪنـآر پـاے פֿـودشـ

ڪِہ چـنـב سـاعـَت گـوش بـسـپـُرَב

بہ ایـטּ صـב ـاے بـُغـض آلـوב

بـگـویـَב مـَטּ بــے صـَبـرـانـہ مـُنـتـظرمـ

ڪِہ مـَجـبـورَمـ ڪنـב פــرف بـزَنـَمـ !

گـریہ ڪنـم ! ؛ نـآے فـریـاב نــבارمـ!

هَسـت ڪسے

ڪِہ گـلـویـَش رـا بـسـپـُرב  بہ مـَטּ ؟


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:37 | |







 بعضی وقتا بدجوری بغضم میگیره *بعضی وقتا

بیچاره حسم میمیره

 

چراغا خاموشه خب دستام سرده دوباره *بعضی وقتا تنهایی گریم میگیره

 

حس حال خوندن دیگه تهش رسیده *دلم گرفته این چیزا سرش نمیشه

 

نگام نکنید شکامو نمیخوام ببینید *غرورم شکسته دستامو نمیخوام بگیرید

 

من ، همون ادمی که شاد بود همیشه *حالو روزم بده اینجوری نمیخوام ببینی

 

من تنهام فقط سیگارم میفهمه *من تنهام چقد این روزا بی رحمه

 

ااااااااااه اصن حوصله ندارم

 

من تنههام چرا کسی نمیفهمه بعضی وقتا بدجوری بغضم میگیره

 

بعضی وقتا ….

 

 

وقتی مال من نباشی یعنی سهم دیگرونی

 

وقتی پیش من نباشی یعنی پیش اینو اونی

 

وقتی که دلم میگیره تکیه به شونه ی دیوار

 

پر دردی نمیفهمه کسی جز اتیش سیگار

 

وقتی دنیامو شکستن زیر پاها له شدم اما

 

زیر لب زمزمه میکرد تو برو خدانگهدار

 

من میرم خدانگهدار

 

 

بعضی وقتا تنهایی میزنه به سرم بعضی وقتا خیلی خودمم میزنم

 

اینجوری نبین منو دل من مث تو شاد بود بعضی وقتا از یه کنایه بیشترم

 

چشام پر غمه سرمو بالا نمیارم بعضی وقتا با یه اشاره میشکنم

 

من مردم اینو کسی نمیدونه من مردم همون ادمه دیوونه

 

همون ادمی که تورو دوست داشت یه روزی دلش شکسته داره میره نمیمونه

 

بــابــا ببین پسرتو دیگه مرد شده اشکامو نبینید منم دلم سنگ شده

 

میگفت میاد یه روز میخندیم همیشه باسه روزایی که نیومد دلم تنگ شده

 

بعضی وقتا بدجوری بغضم میگیره

 

بعضی وقتا ...

 

 

گفتی دور شو از خیالم من که خیلی وقته دورم

 

تنها اشتباهم این بود فقط عاشق تو بودم

 

فقط عاشق تو بودم

 

فقط عاشق تو بودم

 

فقط عاشق تو بودم


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:32 | |







 خـدايا خسته ام، خسـته..... نه نــاي حــرف زدن دارم.... نه ناي نفـس کشيدن..... خـــدايا تا کي اين همه سختـي ...و...... درد..... دل، ...... خـدايا قبول کردم که باخــــتم ... امـا نه به بنـده هايت ،نـه به خـــــــودت.....خــــدايا .....

[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:32 | |







 

شد 2 سال

2 سال از اون روز لعنتی داره میگذره

روزی که نفهمیدم چی شد که همه چی بعد از اون تموم شد

روزی که همیشه برام علامت سوال درست کرد

روزی که خیلی طول کشید تا دلیل همه ناراحتی هاشو بفهمم

روزی که الان وقتی بهش فکر میکنم دلم آتیش میگیره

روزی که داغون شدم

شکستم

ولی دریغ از یه ذره درک

یه ذره معرفت

با همه اینا دوسش داشتم

الانم دلم برای همون روزا تنگه

ای کاش اونم عاشق من بود

اگه اونم عاشق من بود به خدا الان خوشبخت ترین آدم روی زمین بودم

کنار عشقم

دیگه چی ازین میتونه بالاتر باشه تویه این دنیا

ولی الان دیگه هیچ چیز منو شاد نمیکنه

خنده هام زود گذر شدن

دیگه غم تویه دلم جا خوش کرد

ای کاش با هام صادق بود

ای کاش بهم میگفت داره چه بلایی سرم میاره

ای کاش میگفت عاشق یکی دیگس

ای کاش میفهمید من دارم میمیرم

ای کاش دلمو نمیشکست

فکرشم نمیکردم بعد از 2 سال بازم غمش تویه دلم باشه

این چه غمیه ؟؟؟؟

چرا تموم نمیشه ؟؟؟؟

من که الان زندگیم کاملا عوض شده

جای جدید

آدمای جدید

فرهنگ جدید

ولی غم همون غمه

دلم براش تنگه

با اینکه اون هیچ وقت این حس دلتنگی رو برای من نداشته و نخواهد داشت

ولی من دلم براش تنگه

اشتباه کرد و خودش به اشتباهش اعتراف کرد

ولی خیلی دیر شده بود

وقتی بود که دیگه دلم مرده بود

وقتی بود که دیگه من تموم شده بودم

وقتی بود که دیگه هیچ دلخوشی برای ادامه دادن نداشتم

وقتی بود که فهمیدم این همه سال

این همه شب که با چشم خیس میخوابیدم

اون قلبش برای یکی دیگه میتپیده

خدا جون هستی ؟؟؟؟؟ نیستی   نیستییییییی

اگه بودی اینجوری نمیشد

مگه من چه بدی کرده بودم ؟؟؟

مگه جز این بود که همه عمرم رو سالم زندگی کردم ؟؟؟؟

چرا اینجوری شد ؟؟؟؟

خواستی برام تجربه بشه ؟؟؟؟

چرا الان ؟؟؟؟

الان که دیگه دلی برام نمونده

خدا جون ازت دلخورم خیلی دلخورم

این حقم نبود


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:4 | |







 

  آنقدر غصه هایم زیاد است
که دلخوشیهایم را نمیبینم
شاید دیگر دلی باقی نمانده که خوش باشد
یا احساسی که خوشی را درک کند
اما آرمشی را که دارم میپسندم و دلم به این خوش است

 

فقط رزوگارم همچنان خاکستریست

شاید دلم مرده باشد

امیدوارم دیگه عاشق نشم که اینجوری داغون بشم

دیگه فهمیدم عشق معنی نداره

دیگه فهمیدم که روزگار فقط یه بازیه نا جوان مردانست

یکی برنده میشه یکی بازنده


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:3 | |







 

چقدر سخته که تنهای تنها باشی

که به خاطر فرار از خاطرات گذشته

از همه دور بشی

و تویه یه غروب غمگین

تنهای تنها روی یه نیمکت کنار یه رودخونه بزرگ بشینی

و

به آهنگهایی گوش بدی که شبای رفتنش بهشون گوش میدادی

و

هرکس که رد میشه با تعجب اشکهاتو نگاه کنه

چقدر سخته تویه غربت غریبه باشی

چقدر سخته تویه غربت تنهای تنها باشی

 

بعضی وقتها به این فکر میکنم که اگه مونده بود

اگه همونی بود که من فکر میکردم

اگه همه چی همونجوری که من میخواستم میشد

الان خوشحال بودم ؟؟؟؟؟؟؟

یا پشیمون !!!!؟؟؟؟؟

روزگار با من خیلی بازی کرده

اونقدر بالا پایینم کرده

که دیگه به فردایی که میا اعتماد ندارم

اونقدر که دیگه با هیچی شاد نمیشم

اونقدر که دیگه دلی برام نمونده که بخواد عاشق باشه

اونقدر اونقدر اونقدر

ای کاش عاشق نمیشدم


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:3 | |







 

چرا حالا ؟؟؟؟

حالا که دیگه دلی برام نمونده

چرا حالا برگشتی ؟؟؟؟

چرا حالا که دیگه عشقی نمونده برگشتی

دیگه منی از من نمونده

دیگه هیچی قشنگ نسیت

حالا که دارم میرم جرا اومدی ؟؟؟؟

میخوام از خودم فرار کنم

چرا این چشمام باید همیشه خیس باشه ؟؟؟؟؟

چرا نمیتونم از خودم فرار کنم ؟؟؟؟

چرا غم عشقت اینقدر سنگینه ؟؟؟؟

دیگه راهی جلومون نیست که باهم توش قدم بزاریم

دیگه چیزی نمونده که باهم بسازیم

هر چی هست غم و اندوه و افسوسه

من میرم تا شاید برم از یادت


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:2 | |







 

بالاخره میشه یه روزی همه چی تموم بشه

بالاخره میرسه روزی که بهش بگی : من برات فقط مثل یه داداشم

دوستش داری و نمیتونی نفرینش کنی

بهش زنگ میزنی که هرچی از دهنت درومد بهش بگی

ولی

وقتی صداشو مشنوی

با اینکه خیلی چیزارو فهمیدی

فهمیدی این همه مدت که به عشقش

که به خاطر نبودنش

شبها با چشم خیس میخوابیدی

اون یا دلش خیلی خوش بوده

یا تویه بغل عشقش بوده

یا اینکه اصلا به تو فکر نمیکرده

 

با همه اینا

بازم میگی عیبی نداره من ازت گذشتم

من نفرینت نمیکنم

نمیدونم خداهم به همین راحتی میگذره ؟؟؟؟؟؟

وقتی بهش میگی اگه خواستی با کسی دوست بشی میتونی روی مشورتم حساب کنی

چقدر سخته چقدر سخته

بالاخره به این باور رسیدی که تویه قلبش جایی نداری

وقتی یکی تویه قلب کسی نره

دیگه هر کاری بکنه بدتره

بیشتر دور میشه ازش

پس بهتره یه رابطه معمولی دوستانه باهاش داشته باشه

تا شاید همیشه پیشش باشه

خیلی سخته باور کنی دیگه نمیتونی بهش بگی عزیزم

خیلی سخته اگه بهت بگه با یکی میخواد دوست بشه

خیلی سخته وقتی بهت بگه : """  داداشی  """

 

باید باهاش خیلی زود کنار بیای

چون زندگی بهت رحم نمیکنه

اگه تو غمگین باشی اونم داغونت میکنه

حالا که دیگه عاشقش نیستی

حالا که فهمیدی اون اصلا عاشقت نبوده

پس کم کم عشقشو از دلت بیرون کن

کم کم ازش فاصله بگیر

کوچ کن ازین عشق

خودشم میدونه که دیگه کسی مثل تو تویه زندگیش نمیاد

ولی دیگه نمیتونه دوستت داشته باشه

چون عشق تو لیاقت میخواد

و اون میدونه که لایقش نیست

خداجون دیگه نزار اینجوری دلم بشکنه

خداجون اگه هستی اگه وجود داری هوامو داشته باش

دیگه نزار اینجوری عذاب بکشم

 


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:2 | |







 

چقدر سخته همه دنیات کسی باشه

که همه دنیاش یکی دیگه بوده

با تمام وجود عاشق کسی باشی

که با تمام وجود عاشق یکی دیگه بوده

بفهمی که هیچ وقت نتونسته تورو قبول کنه ولی اینو تویه رفتارش نشون نداده

بفهمی که عاشقت کرده تا خیالش راحت بشه

که اگه اون یکی رفت این یکی هست

بفهمی که عروسک بودی تویه این مدت

چقدر سخته که همه اینارو از زبون خودش و چشم تو چشم بشنوی

اشک تویه چشمات حلقه بزنه وقتی داره همه اینارو اعتراف میکنه

وقتی میگه من هنوزم عاشق اونم و نمیتونم فراموشش کنم

وقتی میگه من هیچوقت نتونستم عاشقت باشم

وقتی در همین حین یکدفعه خاطرات اینهمه سال مثل برق از ذهنت رد میشه

چه حرفهای قشنگی میزد

چقدر میگفت عاشقتم

باهات میمونم تا ابد

وقتی میفهمی همشون برای بازی کردن با تو بوده اشک چشمات آروم آروم جاری میشه

نمیدونی چکار باید بکنی ؟؟؟؟

یکدفعه میفهمی که یک عمر رو برای کسی گذاشتی که اصلا لحظه ای رو برای تو نذاشته

هیچ وقت برای تو تب نکرده

هیچ وقت به تو فکر نمیکرده و عاشق عشقش بوده

وقتی به ایم فکر میکنی که حالا که برای اولین بار تویه زندگیت بعد از این همه سال

عاشق شدی ، چرا باید اینجوری بشه ؟؟؟

چرا باید بهت خیانت کنه ؟؟

چرا اسیر یه آدمی شدی که از همون اول با دروغ این رابطه رو شروع کرد

چرا نفهمیدی دروغ میگه ؟

چرا بهش اعتماد کردی ؟

چرا در حق دلت بد کردی ؟

چقدر سخته چقدر سخته

دلت میخواد بترکه از این همه غصه وقتی جلوت نشسته و داره اینارو میگه

ولی یکدفعه میگه :

آخی راحت شدم این بار سنگین رو از روی دلم برداشتم

از این عذاب وجدان خلاص شدم

 

تو تویه دلت میگی : پس من چی ؟؟؟؟؟؟؟

 

یاد این جمله میفتی :

 

دیر آمدی باران دیر آمدی ، من در جایی ، در حجم نبودن کسی ، خشکیدم

 

وقتی بهت میگه اشتباه کرده و میخواد که ببخشیش

چی میتونی بگی ؟؟؟ نه نمیبخشمت ؟؟؟

 

نه نه نیمتونی اینو بگی نمیتونی بگی

چون دوسش داری

لعنت به این عشق که اگه صدبارم دلتو بشکنه بازم دوسش داری

شاید دیگه نخوای باهاش باشی ولی نمیتونی نبخشیش

نمیتونی بهش بگی نمیبخشمت

شاید اگه دوستت بود یه دوست معمولی

خیلی راحت بهش میگفتی نیمبخشمت و نفرینش میکردی

ولی این یه دوست معمولی نیست

این کسیه که یک عمره داری به عشقش نفس میکشی

حتی با اینکه فهمیدی اون به عشق یکی دیگه نفس میکشیده

بازم یه جورایی دوستش داری

اینه که خیلی سخته

نه میتونی ببخشیش نه میتونی نبخشیش


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:2 | |







 

چقدر سخته بعد از این همه سال

بفهمی که تو فقط واسه تلافی خیانت عشقش تویه زندگیش رقته بودی

فقط به خاطر اینکه خیانت عشقش رو تلافی کنه باهات دوست شده

بفهمی که همه این سالهایی که باهاش بودی

همه این سالهایی که در نبودنش خون گریه کردی

اون با عشقش بوده

وقتی باهات تماس میگرفته با اونم تماس میگرفته

وقتی تو داشتی از غمش میمردی

اون داشته با عشقش خوش میگذرونده

چقدر سخته وقتی اینارو از زبون خودش بعد از این همه سال بشنوی

وقتی بیاد و بهت بگه هیچکس تویه زندگیش اندازه تو دوستش نداشته

بیاد و بگه پشیمونه از کاراش ولی الان که اعتراف کرده وجدانش راحت شده

پس تکلیف دل تو چی میشه ؟؟؟ عمری که تباه شد چی میشه ؟؟؟؟

اون همه اشکی که براش ریختی ؟؟


برای کی ؟؟؟؟؟ به چه قیمتی ؟؟؟؟

ای کاش آدما اینقدر ظالم نبودن

ای کاش بهم میگفت عاشقه اونه و براش میمیره و من عشقش نیستم

ای کاش همون موقع میگفت یه روزی میخواد منو به هیچ بفروشه و بره

ای کاش میگفت که فقط اونو میخواد من براش یه زنگ تفریحم

ای کاش میگفت تو فقط یه بازیچه بودی

ای کاش اونقدر معرفت داشت که نمیذاشت عاشقش بشم

اون دید که من عشقم پاکه

فهمید که با اونی که عاشقشه چقدر فرق دارم

ولی بازم بهم هیچی نگفت

بازم به آینده امیدورام کرد

چقدر ساده بودم

نمیتونم خودمو ببخشم

به خاطر ظلمی که در حق خودم کردم

به خاطر خیانتی که به دلم کردم

دردی رو تویه دل خودم کاشتم که زندگیمو عوض کرد

که داغونم کرد

ولی اون که اینچیزارو نمیفهمید

ارزش خودمو واسه کسی خراب کردم که ارزشی نداشت

که لیاقتشو نداشت

غرورمو واسه کسی گذاشتم که براش هیچی مهم نبود

چقدر اشتباه کردم

تا دیروز هنوز عشقم بود ولی دیگه نیست

دیگه نمیتونم قبول کنم که یه همچین آدمی عشقم باشه

کسی که زندگیمو تباه کرد

نمیدونم باید ببخشم یا ......

خدا خودش میدونه چی باید بشه

این روزگار خیلی بالا و پایین داره  خیلی


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:1 | |







 

نه  دیگه نمیشه

دیگه هیچی خوب نمیشه

دیگه باید به روزای بدون اون فکر کنم

چون دیگه با اون بودن از زندگیم جدا شده

نمیدونم چرا بازم بعضی وقتا

از نبودنش کنارم ناراحت میشم

چرا ازینکه احساس میکنم با یکی دیگس ناراحت میشم

نمیدونم چقدر از آیندم رو به خاطرش خراب کردم

نمیدونم چقدر در زندگی آیندم نقش داره

نه اینکه خودش باشه

همین که یادش باشه تاثیر میزاره

ولی دیگه نمیخوام

دیگه نمیخوام زندگیمو به خاطر یه فکر و خیال پوچ خراب کنم

وقتی نمیشه دیگه نمیشه

دست من نیست و شاید قسمت اینه

شاید باید برم

شاید باید برم و یه زندگی جدید رو شروع کنم

شاید اینجوری فراموشش کنم

هرچند میدونم هیچ وقت از یادم نمیره

باید خودمو سرنوشتم رو به روزگار بسپرم

باید رفت باید رفت


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:1 | |







 

چقدر زود عمرم داره میگذره

انگار سرعت این گذر عمر بیشتر از هر کس دیگه ایه

روزگاری که هیچیش قشنگ نیست

فقط داره میگذره و در این گذر

ذره ذره داره روح منو عذاب میده

میدونم که دیگه هیچی مثل قبل نمیشه

ولی بازم دوسش دارم

بازم با کوچکترین ناراحتیش داغون میشم

من کی بودم و کی شدم ؟؟؟؟؟؟

روزای قشنگ زندگی رو بدون اینکه ببینم از دست دادم

ای کاش میشد فهمید که :


آیا بازم روزای خوب میاد ؟؟؟؟


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:0 | |







 

نمیدونم آخر این قصه چیه؟؟؟؟

نمیدونم بالاخره روزگار منو پای کدوم سفره میزاره؟؟؟؟

نمیدونم بالاخره این همه درد تموم میشه یا ...... ؟؟؟؟؟

فقط باید دل به دریا بزنم

ولی یه دریای طوفانیه طوفانی

یا غرق میشم و راحت میشم ازین درد

یا غرق نمیشم و راحت میشم ازین درد

پس در هر صورت باختی توش نیست

دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم

از دست دادنیهامو از دست دادم

خیلی وقته که از دستش دادم

خیلی وقته که دیگه چیزی ازین دنیا نمیخوام

چز یه آرامش  فقط آرامش

اونقدر زندگیم پر از فراز و نشیب شده که دیگه هیچ توقعی ندارم

دیگه یادم رفته آرزوهام چی بودن

دیگه حتی نمیتونم به آرزو داشتن فکر کنم

بعضی وقتا دلم میخواد همه این زندگی یه خواب باشه

دلم میخواد بیدار بشم و ببینم یه بچه 10-12 ساله ام

که داشتم خواب بزرگ شدنمو میبینم

ولی این اتفاق هیچ وقت نمیفته

و همه این کابوس لعنتی عین حقیقته

و لعنت به این حقیقت لعنت


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:59 | |







 

الان که به کارام فکر میکنم

پیش دلم شرمنده میشم

اشکم برام مقدس بود

چشمام پیش هیچ کس خیس نشده بود

غرورم واسه هیچ کس شکسته نشده بود

فکر کردم عشقمه

فکر کردم میفهمه چقدر میخوامش

دست خودم نبود

اشکهام خودشون میومدن روی گونه هام

انگار از کنترل من خارج بود

ولی برای کی ؟؟؟؟؟؟

برای کسی که حتی لحظه ای به این فکر نکرد

که شاید شاید این دلشکسته عاشقم باشه

چون خودش از عشق چیزی نفهمیده بود

چون عاشقم نبود

دلم واسه کسی پر پر  شد که حتی یک لحظه  فقط یک لحظه

به من فکر نکرد

منیکه تویه تنهاییام خون گریه میکردم

اون داشت قهقه میزد و شاد بود

عیبی نداره اینم قسمت من بود

اشتباه کردم و دست خودمم نبود

نمیشه بهش گفت تجربه

چون وقتی عاشق شدم که دیگه فرصتی واسه عشق بعدی نیست

و نمیخوامم باشه

نه اینکه بخوام عشقش تویه دلم تا ابد بمونه

نه

شاید این فکر رو چند ماه پیش داشتم

ولی الان دیگه از عشق سیر شدم

دیگه برام قشنگ نیست

دلم میخواد تنها باشم

تنهای تنها

دلم میخواد آرامش داشته باشم

یه جایی که فقط خودم خودمو بشناسم و بس


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:59 | |







 

بعشی وقتا فقط دلم براش تنگ میشه

میدونم که دیگه هیچی مثل قبل نمیشه

میدونم که دیگه اون رویاهایی که باهاش تویه سرم بود ز بین رفته

میدونم که دیگه خودمم نمیتونم باهاش مثل قبل باشم

ولی وقتی میبینمش دلم براش بال بال میزنه

وقتی میبینمش دلم میخواد ازش چشم بر ندارم

نفهمید برام کی بود

نفهمید برام همه زندگی بود

نفهمید بدون اون تموم شدم

نفهمید اگه میموند دنیارو براش میاوردم

ولی نفهمید  نفهمید

وقتی فهمید که دیگه دلی برام نمونده

دیگه عشقش تویه دلم کهنه شده

دیگه دست روزگار من و اونو از هم جدا کرده

دیگه هر کاری هم کنیم نمیتونیم روزای قبل رو تکرار کنیم

دیگه همه چی تموم شده

فقط کنار هم هستیم مثل دو تا دوست معمولی

خیلی عذاب آوره که با کسی مثل دوست باشی که همه زندگیت بوده

و شایدم هست

ولی دیگه میدونی که نمیتونی بهش بگی

چون دیگه شرایط عوض شده

زندگی نامردی زیاد داره

منم خیلی از نامردیهاشو دیدم و چشیدم

ولی این درد از همه دردها دردناکتره

تنها امیدو گذر زمانه

امیدوارم که بتونم و بشه ........


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:59 | |







 

دیگه هیچی مثل قبل نمیشه

دیگه همه چی رنگش عوض شده

دلامونم دیگه باهم رو در وایسی دارن

انگار دیگه نمیتونن باهم صمیمی باشن

انگار یه دیوار بلند بینشون هست

خیلی سخته بفهمی تویه این مدت فقط تو بودی که به فکر این جدایی بودی

فقط تو بودی که داشتی از غمش زجر میکشیدی

فقط تو بودی که زندگیتو به خاطرش فنا کردی

خاک بر سر من

ای کاش یه ذره از غرورمو واسه خودم نگه میداشتم

فکر کردم هر جا که مغرور بودم اینجا نباید باشم

ولی اشتباه کردم

عیبی نداره اینم قسمت ما بوده

من همه تلاشمو کردم و پیش خودم و دلم وجدانم راحته

الان شاید همه چی به ظاهر خوب شده

ولی میدونم دیگه هیچ وقت روزای قشنگ قبل تکرار نمیشه هیچ وقت


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:58 | |







 

چقدر خوبه که هنوز عشقت تویه دلمه

چقدر قشنگه وقتی بعد از این همه مدت بازم میبینمت

چه آرامشی داره وقتی نگاه چشمایی میکنم که با رفتنشون قدرشونو دونستم

چقدر آرومم کردی وقتی پیشم نشستی

ای کاش اون روزای خوب یازم بیاد

خدای عاشقا اونقدرم بی رحم نیست

الان دیگه میدونم اگه یه عشقی پاک باشه و از اعماق وجود آدما باشه

خدا دست عاشقارو توی دست هم میزاره

نمیدونم کی و کجا؟

ولی میدونم دنیا اینجوری نمیمونه

تویه تمام این مدت امیدم رو از دست ندادم و بازم نمیدم


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:58 | |







 

وقتی بعد از یه مدت طولانی
 با دیدن  صحنه ای یا مرور خاطره ای
به یادش میفتی
و قطره های اشک گونه هاتو آروم آروم  خیس میکنه
اون لحظه میفهمی که عشقت چقدر خالص و پاک بوده
اون قطره های اشک دونه دونش ارزشمنده
ای کاش بود و میدید که تو چطور خالصانه
داری به عشقش اشک میریزی 
ای کاش بود ........

 

احساس میکنم بیشتر از همیشه دوسش دارم

با اینکه همیشه طلب عشق از طرف من بوده

همیشه من دنبالش بودم

همیشه اون با حرفهاش دلمو شکسته

ولی بازم عاشقشم و دوستش دارم

انگار هرچی که میگذره بیشتر بهش وابسته میشم

اینه معنی عشق؟؟؟؟؟

اینه اون عشقی که همه ازش حرف میزنن؟؟؟

نمیدونم، شاید بازم همه چی درست بشه


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:58 | |







 

نمیدونم دیگه به چی دلم خوش باشه

به اینکه بازم قراره ببینمت؟؟؟

اگه همه چی خرابتر از قبل بشه چی؟؟؟

با اینکه نمیدونم میخواد چی بشه ولی ازینکه میخوام ببینمش خیلی خوشحالم

احساس میکنم خیلی از سوء برداشت های قبل از بین رفته

الان شرایط خیلی عوض شده خیلی

نمیدونم اگه قرار باشه بازم این دوستی-عشق-رابطه یا هرچی که اسمشه

ادامه پیدا کنه باید چطور برخورد کنم

ولی دلم میخواد بازم باهاش باشم

امروز که ببینمش معلوم میشه چی قراره بشه



[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:57 | |







 امشب بازم دلم هواشو کرد

امشب  بازم چشمامو یاد خاطراتش خیس کرد

امشب بازم یاد روزای خوب با اون بودن افتادم

نمیدونم چرا دلم از دلش جدا نمیشه؟؟؟؟

همیشه فکر میکردم این همه آدم بازم میشه عاشق شد

ولی نشد و نمیشه

من نمیتونم اینو دیگه مطمئنم

ای کاش بود ای کاش بود

بود و میدید که من چقدر بدونه اون تنهام

 

چند روز پیش یه متن قشنگی به ذهنم رسید

بعضی وقتها سردیه دوریمون اونقدر زیاده که یه دیوار یخی بزرگ بینمون درست میشه و نمیزاره دیگه صدای دلامون بهم برسه  ای کاش این دیوار آب بشه

 


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:57 | |







 

بعضی وقتها اونقدر به تنهایت عادت میکنی
اونقدر با تنهایی خو میگیری
که اگه عشقت برگرده بهش میگی برو
چون دیگه جاتو دادم به تنهایی
الان دیگه با این تنهایی خوشم
بـــــــــــــــــــــــــــرو بــــــــــــــــــــــــرو

نمیدونم چرا بعضی وقتها دلم میخواد بازم به اون روزا برگردم

با اینکه اینهمه عذاب کشیدم

این همه سختی

و اینکه دیگه بهم خیلی چیزا ثابت شده

ولی بازم وقتی باهاش حرف میزنم

میشم همون آدمی که اون اولا با دیدنش دلم هری ریخت

میشم همون مجنون دیروز

آینده همیشه برام برگ تازه ای رو کرده

برگی که حتی فکرشم نمیکردم

سال دیگه همین موقع ؟؟؟؟؟؟؟؟؟


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:56 | |







 

همیشه فکر میکردم اصلا آدم ساده ای نیستم

ولی تویه عشق خیلی ساده بودم

خیلی بد بازی کردم

خیلی زود باور بودم و خیلی زیادی دلم صاف بود

اون عاشق نبودو اینو الان دیگه کاملا درک میکنم

فقط همین ساده بودم تویه اون روزا داره اذیتم میکنه

مثل خوره افتاده به جونم

چرا؟؟؟؟چرا نفهمیدم عاشق نیستی؟؟؟

شایدم بودی آره عاشق بودی ولی فقط عشقت واسه من بود

اما خودت واسه من نبودی

این روزا وقتی یاد یک سال پیش میفتم که چه کردی با دلم به حال دلم گریم میگیره

من در حق دلم بد کردم

من باید نمیزاشتم تا این حد داغون بشه

من باید با عقل تصمیم میگرفتم که نگرفتم

انگار کور  و کر  و لال شده بودم

هرچند الانم که دارم اینارو میگم همچین آدمه آدم نشدم

ولی دیگه خیلی چیزا بهم ثابت شده

خیلی چیزا که ای کاش خیلی وقت پیش بهم ثابت میشد

ای کاش بتونم بازم همون آدم قبل بشم که همیشه میخندید و شاد بود

چون دیگه میخوام فراموشت کنم

کاری که یک سال نتونستم انجام بدم

چون میترسیدم

چون خام بودم

چون زیادی خوش بین بودم

ولی دیگه میخوام نباشم

دیگه میخوام ازین روزای بیرنگ وسرد خلاص بشم


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 12:56 | |







 

دیگه خودمم نمیدونم باید چی بگم

باید چی بکنم؟

این زمونه اونقدر دلمو غصه دار کرده که حتی نمیتونم به زبون بیارم

بعضی وقتا دردای تویه دل آدما با هیچ زبونی توصیف نمیشه

فقط صاحب اون دل میدونه تویه دلش چه آشوبیه

بعضی وقتا دلم به حال دلم میسوزه

آخه چقدر غم و غصه؟؟؟؟؟ تا کی باید تحمل کنه؟؟؟

ای کاش دردم یکی بود ولی نیست ولی نیست

به قسمت اعتقادی ندارم ولی انگار دست زمونه با من نمیخواد یار بشه

بازم امیدمو از دست ندادم

خدارو شکر که تنم سالمه و دستم پیش کسی دراز نیست

همین برام بزرگترین نعمته

خدایا نمیدونم هستی یا نه همونی هستی که به ما از بچگی گفتن یا نه

هر کی هستی و هرچی هستی ازت ممنونم


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 21:36 | |







 

داره میشه یک سال

پارسال این موقع ها چقدر خوب بود

فکر میکردم دیگه این عشق هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی خراب نشه

همه چی خوب بود و خوب پیش میرفت

چقدر روزای خوبی داشتیم

وقتی میدیدمش انگار همه دنیارو بهم دادن

ولی همه چی تویه چشم بهم زدن خراب شد

اولش فکر کردم اینم مثل قهر و آشتی های معمولیه

ولی اونجوری نبود

الان یک ساله که هنوزم منتظر روزیم که بازم آشتی کنیم

ولی اون روز دیگه نمیاد

ای داد بی داد

همه میگفتن یادت میره غصه نخور

ولی یادم نرفت و نمیره


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 21:35 | |







 

دیگه روز و شب برام فرقی نداره

دیگه روز و شبام شده غمکده

انگار دلم باید واسه همیشه با خوشی خداحافظی کنه

انگار همه زمین و زمان دست به دست هم دادن که خندرو از روی لبام ببرن

انگار ....... تا کی انگار؟؟؟

دیگه انگار نیست دیگه شده حتما دیگه بهم ثابت شده

نمیدونم چی دارم میگم چی مینویسم

اصلا دلم به چی خوشه؟؟؟

فقط دارم واسه خودم میچرخم که شاید فکرم مشغول چیز دیگه ای بشه

ولی نمیشه  ولی نمیشه

خدا جون من چی کرده بودم؟؟؟ که اینجوری کردی باهام؟؟؟؟

دیگه نمیدونم باید دلم خوش باشه یا نه

به خدا دیگه شب و روزم باهم قاطی شده

چرا تموم نمیشه این همه غم

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 21:34 | |







 

چقدر عمرمون زود میگذره

پارسال این موقع ها بود که غرق در خوشی بودم

فکر میکردم که دیگه روزای غم و غصه تموم شده

دیگه دارم به آرزوهام میرسم

ولی با یه چشم بهم زدن همه اون رویاهام آرزوهام بر باد رفت

همشون نقش بر آب شد و از بین رفت

خیلی روزای سختی داشتم

خیلی با خودم فکر کردم که چرا اینجوری شد

ولی فقط خودمو عذاب دادم و یک سال از زندگیمو حروم کردم

دیگه میخوام خودم باشم

میخوام تلاش کنم که بازم همون آدم شاد همیشگی باشم

چرا اینقدر اینجا از غم بنویسم؟؟؟؟

چرا همیشه باید بیام دردامو اینجا بنویسم؟

امسالم مثل برق و باد میگذره و اگه خودم نخوام بازم همین میشه حال و روزم

کم کم داره نیمه اول عمرم تموم میشه

نمیخوام بعدا که به گذشتم نگاه میکنم افسوس بخورم

که چرا از لحظات جوونیم که دیگه تکرار نمیشن استفاده نکردم

پس میخوام دیگه عوض بشم فقط امیدوارم بتونم بازم خودمو پیدا کنم


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 21:34 | |







 

چرا هنوز رفتنتو باور نکردم؟؟؟؟ چرا؟؟؟

چرا هنوزم فکر میکنم میای؟؟؟؟

چرا هنوزم نتونستم بشم اون آدم قبلی؟؟؟

تاکی باید این روزارو تحمل کنم؟؟؟

تا کی باید به این فکر کنم که الان با کیه؟؟؟کجاست؟؟؟چی میکنه؟؟؟

تا کی همه آدمای تویه کوچه و خیابونو باید شکل تو ببینم؟؟؟

چرا این همه دارم عذاب میکشم؟؟؟

دارم کارای خودمو انجام میدم ولی بازم تویه لابلای کارام یادت میفتم

هنوزم هر روز یادتم

هنوزم دلم میخواد تویه خیابون دانشگاه یا هرجای دیگه ببینمت

خداجونم تا کی؟؟؟؟  میدونم نمیاد میدونم رفته که دیگه نیاد

ولی تا کی باید این حال و روزم باشه؟؟؟؟؟؟


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 21:33 | |







 

انگار دلم دیگه به این تنهایی ها عادت کرده

نمیدونم چرا همیشه خوشی های دلم زود گذره

نمیدونم چرا همیشه هرچی که دوست دارم زود از دستم میره

این دل اگه از سنگم بود تا الان داغون شده بود

نمیدونم دیگه به چی دل خوش کنم؟؟؟؟

به هرچی دلم خوش میشه زود از دستم میره

انگار شده یه قانون تویه زندگی من

دیگه نمیدونم با این همه درد و غصه چجوری میخوام آینده ای داشته باشم

اصلا میتونم روی پای خودم وایسم و بازم بجنگم؟؟؟

خیلی سخته خیلی

انگار تویه این 28 سال هیچی نشده و هیچ اتفاق خوبی نبوده تویه زندگیم

انگار تازه اول راهم ولی با این تفاوت که خیلی دیر رسیدم اول خط

از الان از صفر شروع کردن خیلی سخته

از صفر شروع کردن دل خوش میخواد  خیال راحت میخواد که من ندارم

میترسم از آینده ای که پیش رومه

نمیدونم دیگه چه چیزی در انتظارمه

سالی که گذشت بدترین دردای زندگیمو تجربه کردم

بدترین روزایه عمرو

امسالم که اومد هنوز همون دردا و مشکلات پارسال هست و ازبین نرفته

نمیدونم امسال از پارسال بهتره یا بدتر

هرچند برای من بد و بدتر مهمه چون دیگه میدونم چیز خوبی تویه زندگیم نیست

همه چیزای خوب اومدنو رفتن

من موندمو خودمو این همه غصه و درد

اگه خدایی هست  ازش میخوام کمکم کنه 

چون دیگه دارم کم میارم واقعا دارم کم میارم

ای کاش نبودم  ای کاش از همون اول نبودم 


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 21:33 | |







 

چه روزگاریه

هیچ کس نمیتونه بگه سال دیگه چی میشه

1 سال از عمرم گذشت

سالی که خنده رویه لبم نیومد

سالی که تمامه غمهای دنیا اومد تویه دلم

بزرگترین غمم از دست دادن عشقم بود

تنها چیزی که روزگارم به امید با اون بودن میگذشت

تغدیر---سرنوشت---قسمت---روزگار

اینا همه و همه دست به دست هم دادن تا من بدترین روزای عمرمو داشته باشم

نمیدونم امسال چی میشه؟؟؟؟

ای کاش دست خودم بود که آیندمو بسازم

هنوزم تویه دلم فقط یه نفر هست و عشقش برام نمرده و نمیمیره

همیشه به این فکر میکنم که ای کاش الان باهم بودیم

ولی انگار این فقط یه خواب و خیاله

خودمم میدونم که دارم با این فکرا خودمو داغون میکنم

ولی نمیشه بهش فکر نکنم

امسالم اومد و نمیدونم این روزگار میخواد چجوری بازیم بده


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 21:32 | |







 

قبلنا فکر میکردم شرایطم خوب میشه هرچی که بگذره اوضاع بهتر میشه چه از نظر کار و پول چه از نظر عشق

ولی دیگه فهمیدم که اونا همش خواب و خیال بود هیچی بهتر از دیروز نشد

همیشه حسرت دیروزمو خوردم

همیشه به یاد دیروزم خوش بودم

همیشه با خاطرات عشقم زندگی کردم

کم کم دارم میفهمم که قرار نیست همه به عشقشون برسن

درک این موضوع برام خیلی سخته که چرا من نباید به تنها عشقه زندگیم برسم

چرا نباید در کنارش بهترین روزهای زندگیمو داشته باشم؟

وقتی به با اون بودن فکر میکنم یا بهتره بگم میکردم انگار خوشبخت ترین آدم روی زمینم

نمیدونم چرا عشق به این پاکی خراب شد؟

عشقی که هیچی جز عشق توش نبود

عشقی که از اعماق قلبم بود

عشقی که حاظر بودم براش جونمو بدم

ولی همه اینا آخرش شد چی؟؟؟؟

آخرش شد یه زندگی سرد و سیاه و بی روح برای من

دیگه نه با چیزی شاد میشم نه از چیزی خوشم میاد نه امیدی به آیندم دارم

نمیدونم چی دارم میگم چی مینویسم دیگه فرم نوشته هامم عوض شده

تا کی؟؟؟؟؟ تا کی؟؟؟؟ تا کی این وضعیت ادامه داره؟؟؟؟


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 21:32 | |







 

این اولین مناسبتی بود که جلوی خودمو گرفتم که بهش اس ام اس ندم اگه این ولنتاینم باهم بود میشد سومین ولنتاینمون

ولی نشد حتما با اونی که عاشقش شده ولنتاینشو گذرونده

حتما یکی پیدا شده که دیگه به من فکر نمیکنه

ولی عیبی نداره  عیبی نداره

به خدا دلم میخواد خوش باشه

درسته که عذاب میکشم اگه بفهمم یکی جامو تویه قلبش گرفته ولی شادیش شادم میکنه

من ازین دنیا فقط اونو میخواستم که بهم نداد

نمیدونم میتونم بازم عاشق بشم بازم یکیرو اونجوری دوست داشته باشم؟

ولی اینو میدونم هیچ وقت نفهمید و نخواهد فهمید که چقدر دوستش داشتم

امیدوارم همه ولنتاینایه زندگیشو کنارو عشقش باشه


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 21:31 | |







 

تازه فهمیدم که معنی این جمله چیه:

بی تو میشه زنده بود    زندگی نمیشه کرد

اینو میدونم که هیچ وقت از ذهنم نمیتونم بیرونت کنم

اصلا نمیدونم قبل از اینکه تو تویه زندگیم بیای چه آرزوهایی داشتم؟؟؟

از آینده چی میخواستم؟؟؟

ولی الان دیگه میدونم که آینده هرچی که باشه

دیگه فایده نداره چون تو نیستی

درسته دیگه به امید برگشتنت شبا تا صبح گریه نمیکنم

درسته دیگه فهمیدم که برنمیگردی

ولی بعضی وقتا دلم خیلی هواتو میکنه

دلم خیلی برات تنگ میشه

نمیدونم هیچ وقت فهمیدی چه احساسی بهت داشتم؟؟؟

یا اینکه الان میدونی من چه حالی دارم؟؟؟

این زمونه با من بد کرد خیلی بد


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 21:31 | |







 نـــــــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــــــــرد

بعضی وقتا آدمایی که فکر میکنیم خیلی خوبن خیلی باهامون دوستن

بدترین دشمنامونن

این زمونه اینقدر نامرد شده که دیگه هیچ کس به هیچ کس رحم نمیکنه

طرف میبینه داری از دوریه عشقت پر پر میشی ولی با هزار دوزو کلک کاری میکنه که واسه همیشه از زندگیت برونش کنی که جا برای خودش باز باشه

بازی های این زمونه هیچ حساب کتابی نداره

خدا جونم دیگه میخوای چی کارم کنی؟؟؟دیگه باید چجوری غصه بخورم؟؟

از اینکه دوستم دشمنم شده؟؟؟ازینکه عشقم بهم پشت کرده؟؟؟ازینکه به خاطر گناه نکرده دارم محکوم میشم؟؟ازینکه به آخر خط رسیدم؟؟؟

میخوام غصه نخوردنو یاد بگیرم نزار زمین بخورم دستمو بگییییییر


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 21:30 | |