نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





 نـــــــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــــــــرد

بعضی وقتا آدمایی که فکر میکنیم خیلی خوبن خیلی باهامون دوستن

بدترین دشمنامونن

این زمونه اینقدر نامرد شده که دیگه هیچ کس به هیچ کس رحم نمیکنه

طرف میبینه داری از دوریه عشقت پر پر میشی ولی با هزار دوزو کلک کاری میکنه که واسه همیشه از زندگیت برونش کنی که جا برای خودش باز باشه

بازی های این زمونه هیچ حساب کتابی نداره

خدا جونم دیگه میخوای چی کارم کنی؟؟؟دیگه باید چجوری غصه بخورم؟؟

از اینکه دوستم دشمنم شده؟؟؟ازینکه عشقم بهم پشت کرده؟؟؟ازینکه به خاطر گناه نکرده دارم محکوم میشم؟؟ازینکه به آخر خط رسیدم؟؟؟

میخوام غصه نخوردنو یاد بگیرم نزار زمین بخورم دستمو بگییییییر


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 21:30 | |







 چند سال باید بگذره؟؟؟؟؟

چیزی نمیتونم بگم                     قراره از من بگذری

چیزی نگو میفهممت                  باید ازین خونه بری

چند سال از امشب بگذره           تا من فراموشت کنم

تا با یه دریا تو خودم                  خاموش خاموشت کنم

تنهاییامو بعد از این                   با قلب کی قسمت کنم

واسه فراموش کردنت              باید به چی عادت کنم

تو باید از من رد بشی               من باید از تو بگذرم

کاری نمیتونم کنم                    باید بیفتی از سرم

بعد از تو باید با خودم                تنهای تنها سر کنم

یک عمر باید بگذره                   تا امشبو باور کنم

چند سال از امشب بگذره       تا من فراموشت کنم

 

تا با یه دریا تو خودم                  خاموش خاموشت کنم

تنهاییامو بعد از این                   با قلب کی قسمت کنم

واسه فراموش کردنت              باید به چی عادت کنم

تو باید از من رد بشی               من باید از تو بگذرم

کاری نمیتونم کنم                    باید بیفتی از سرم

بعد از تو باید با خودم                تنهای تنها سر کنم

یک عمر باید بگذره                   تا امشبو باور کنم

چند سال از امشب بگذره       تا من فراموشت کنم

چیزی نمیتونم بگم

دلم به حاله دلم میسوزه  خیلی درد داره این دلم خداجون



[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 21:28 | |







 خـــــــــــلــــــــــــــــــــی ســـــــــــــخـــــــــــــــــــته

خیلی سخته خیلی

نمیشه فراموشش کنم نمیتونم بهش فکر نکنم

آخه دیگه به چه امیدی زندگی کنم؟؟؟دلم به چی خوش باشه؟؟؟

خاطره هاشو چی کنم؟؟ مگه میشه پاکشون کرد آخه ؟؟؟؟

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

دلم میخواد اینقدر گریه کنم که بمیرم

که دیگه نباشم و نبودنشو نبینم

همیشه فکر میکردم در مقابل سختی ها خیلی قوی هستم ولی این یکی فرق داره

کمرمو شکسته و زندگیمو تباه کرده

ای کاش شرایطم جور دیگه ای بود شاید اینجوری نمیشد

این زمونه در حقم خیلی بد کرده خیلی

من همیشه سالم زندگی کردم ولی همیشه چیزای خوبمو ازم گرفته

خدایا کمکم کن آخه چقدر صدات کنم خداااااااااااااااااااااااااا


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 21:26 | |







 بــــــــــازیه ســـــــــــــرنوشــــــــــــــــــت

دیگه فهمیدم که با دست زمونه نمیشه در افتاد چون اون خیلی قویتره

هرچی قسمت من باشه همون میشه

نمیدونم چه حکمتی تویه این جدایی بوده و هست؟؟؟؟؟؟

نمیدونم چرا ازم گذشت از این همه عشق گذشت

از عشقی که خودش میدونه دیگه تویه زندگیش تکرار نمیشه

عشقی که پاکه پاک بود

نمیدونم چرا؟؟؟؟؟؟؟

دلم خیلی شکسته و خیلی درد تویه این دلمه

ولی دیگه باید بهش عادت کنم چون این غم و غصه و درد از دلم بیرون نمیره

نمیدونم خدا چرا بامن داره اینجوری میکنه؟

چرا اینهمه درد رو باهم بهم داد؟

بالاخره هر کسی یه قسمتی داره

بعد از این عشق باید تنهای تنها سر کنم خیلی میگذره تا رفتنشو باور کنم

دیگه نمیخوام با کسی باشم چون نمیخوام اگه یه روزی برگشت جاش تویه قلبم پر باشه

میدونم یه روزی برمیگرده و بازم روزای خوبم برمیگرده

ولی شاید یک عمر بگذره تا برگرده شاید وقتی برگرده که دیگه عشقش تویه دلم خیلی کهنه شده باشه

نمیدونم چی میشه و دست سرنوشت منو تا کجا میبره؟

خیلی ها میگن فراموشش میکنی ولی نمیدونن من چی تویه این دلمه نیمیدونن که چقدر دوستش دارم

باید دیگه مسیر زندگیمو عوض کنم

به عشق اون تلاش میکنم تا به اون جایی برسم که اون همیشه میخواست

ولی دیگه به خاطر نبودنش همه چیزمو متوقف نمیکنم

تلاشمو میکنم به امید اینکه یه روز برگرده

دیگه کسی تویه قلبم نمیاد و نمیخوام و نمیزارم که بیاد

چون عشقشو با همه دنیا عوض نمیکنم

فقط همیدوارم دیر نیاد وقتی که میگن

آب رفته باز آید به جوی    ماهیه بیچاره را اما چه سود ؟؟؟؟ از خدا میخوام هرجا که هست و با هرکی که هست مواظبش باشه

همیشه شادش کنه و غم و غصه رو از دلش دور کنه

من تویه بازیه سرنوشت باختم ولی این روزگار نتونست عشقشو از دلم بگیره

عشقش تا ابد تویه دلمه

درسته از عشقم گذشت باورم نکرد به خاطرم از تصمیمش نگذشت

ولی بازم برام همونیه که قبلا بود

امشب روزگار روی دیگشو بهم نشون داد

دیگه دست خودمه که رنج و درد و غصه رو انتخاب کنم یا تلاش کنم تا برسم به چیزایی که باید داشته باشم

تنها چیزی که دست من نیست رسیدن به اونه که اونم از خدا میخوام

هر رزو و هر لحظه به یادشم و از خدا میخوامش

برام دعا کنین


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 20:43 | |







 

بازم دلم گرفته و نمیدونم از غم دوریش چی بکنم تویه این غروب دلگیر جمعه پاییزی من و تنهایی و غم نبودنش داره داغونم میکنه

بعد از تو دیگه عاشق نمیشم

با یادت بازم آروم میگیرم

این قلبم بی تو طاقت نداره

باز اشکام برات آروم میباره

لحظه هام تورو یادم میاره

داغ تو رویه دلم دوباره


لعنت به اون لحظه ای که من و تورو جدا کرد

منو بی تو تنها گذاشت سازمو بی صدا کرد

تویه خیالمم نبود که لحظه ای نباشی

گریه کنون دنبال تو باشم و تو نباشی


بعد از تو دیگه عاشق نمیشم

با یادت بازم آروم میگیرم

بعد از تو .................................

 


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 20:41 | |







 عــــــــشق آتــــــــــــــــــــــشین

بازم دیدمش

بازم بیقرار شدم

بازم وقتی دیدمش قلبم به تپش افتاد

ایندفه تصمیم گرفتم برای عشقم بجنگم

جنگیدم

تمامه احساسمو همه عشقی که تویه دلم داشتم با زبون دلم یبار دیگه بهش گفتم

شاید به قول خیلی ها خودمو خورد کردم ولی نه واسه عشق خورد کردن غرور معنی نداره

چون عشق اگه پاک باشه اگه واقعی باشه ارزششو داره

براش اشک ریختم

روزای تنهاییمو براش گفتم که بی اون چقدر برام روزگار بی رنگه

ولی......................

جوابم این بود    نه     نه     نه 

دلم اینبار شکست

ولی دیگه مثل قبل ناراحت نیستم چون برای عشقم جنگیدم

شاید این چیزارو فقط تویه فیلما دیده بودم ولی اینبار خودم نقش اولش بودم با این تفاوت که این جنگیدن واقعی بود

شاید اگه سنگ جای اون بود آب میشد وقتی این احساس منو میدید

دلم به حال دل خودم سوخت که اینجوری واسه کسی پرپر شد که حتی یک بار نخواست به خاطر این همه عشق از نظرش برگرده کوتاه بیاد و بازم به دلامون یه فرصت دیگه بده برای بهتر بودن

برای اینکه این جداییرو بکنیم تجربه ادامه راهمون

ولی نخواست

ولی رفت

رفت و من شدم تنها ترین تنهای این شهر

دلم دیگه برای همیشه مرد

قلبم یخ زد

عشقم تا ابد تویه سینم حبس شد

شاید دیگه ننویسم

چون دیگه دلی نیست که براش بنویسم

دیگه دلی ندارم که آهی بکشه و اینجا نجوایه اون درد و غمشو بازگو کنم

 

ولی بازم به خدا امید دارم شاید حرفهام اشکهام تویه دلش یه چیزیو بیدار کنه

اینکه من خالصانه عاشقشم

اینکه من با تمام وجودم میپرستمش

ولی دیگه به این امید نمیشینم

چون ۵ ماه از عمرم سپری شد که بهم ضربه جبران ناپذیری زد

اگه ما قسمت هم باشیم بازم باهم همراه میشیم

اگرم نیستیم امیدوارم خوشبخت باشه و هرجا که هست و دستش تویه

دست هرکی که هست شاد باشه

هیچ وقت فراموشش نمیکنم و با خاطراتش همیشه زنده ام

بدرود   


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 20:41 | |







 یــــــــــــــعنـــــــــــــی این قسمتم بوده ؟؟؟؟

یه روزی یه نفر دلمو بدجوری برد فکر کردم این همونیه که همیشه دنبالش بودم تصمیم گرفتم براش همه وجودمو بزارم و با تمامه وجودم دوسش داشته باشم از اینکه باهاش بودم لذت میبردم و بهترین لحظات زندگیمو داشتم تجربه میکردم  ولی احساسم به اون خیلی قوی تر از احساس اون به من بود

خیلی راحت با کوچکترین چیزی میخواست تموم کنه و بره ولی من نمیتونستم برم و بدون اون ادامه بدم

تویه این ٢ سال بارها چشمام شبا خیس بود و چون عاشقش بودم نمیتونستم ازش ناراحت بشم

همیشه من پا پیش گذاشتم و چون احساس میکردم اونم عاشقمه و این پا پیش گذاشتنا براش و در نظرش خریت نیست و اونم اینارو میزاره به حسابه عشق

کم کم داشتم میفهمیدم که حسم نسبت بهش زیادتر از حد تصورشه

چون نمیتونست احساسمو درک کنه و فکر میکرد این ابراز احساسات من تظاهره

چون خودش هیچ وقت نتونست تا اون حد عاشق باشه

وقتی که به صراحت بهم گفت احساسم   عشقم   ابراز علاقم  دلسوزیام  محبتهام و همه و همه     چیزی نیست جز تظاهر و دروغ تمام دنیا روی سرم خراب شد

احساس کردم بدبخت ترین آدم روی زمینم

عشقی که با تمام وجود بهش داشتم رو ندیده گرفت و باور نکرد

نمیدونم این وسط کی مقصر بود؟؟؟؟

منکه با همه خوبیها و بدیهاش ساختم و موندم یا اونکه عشقمو ندیده گرفت؟؟؟؟

اینجا بود که دیگه نتونستم این ندیده گرفتن احساسمو تحمل کنم و تصمیم گرفتم عشقشو همینجوری که هست تویه سینم نگه دارم ولی دیگه ادامه ندم و همه چیز تموم شد

ولی از همه بدتر این بود که من تویه این ۵ ماه حتی نتونستم با کسی حرف بزنم که مثلا جایه خالیه اونو پر کنم ولی اون هیچ وقت نزاشت بهش بد بگذره

هیچ شبی نبود و نیست که چشمام براش قطره اشکی نریزه

دلم خیلی گرفته و میدونم هیچ وقت نمیتونم فراموشش کنم و اینم میدونم که دیگه واسه همیشه از هم جدا شدیم

ولی جواب این دل شکستمو یه جایی میده

میدونم الان یکی جایگزین من شده تویه قلبش و به تنها چیزی که فکر نمیکنه منم

عیبی نداره ازینکه عاشق شدم پشیمون نیستم چون عاشقی رو تجربه کردم ولی قسم میخورم که دیگه عاشق نشم نه به خاطر عذابی که کشیدم به خاطر اینکه نمیخوام عشقیرو که ازون تویه قلبم دارم با کسی عوض کنم

سخت ترین قسمتش فراموش کردن آینده قشنگیه که با اون تویه ذهنم ساخته بودم و وقتی به با اون بودن فکر میکردم دیگه هیچ غمی تویه دلم نبود ولی الان وقتی میبینم دیگه ازون آینده و روزای قشنگ خبری نیست و هیچ وقت به واقعیت تبدیل نمیشه داغون میشم و دلم نمیخواد دیگه به آینده فکر کنم چون بجز اون آینده دیگه هیچ آینده ای برام قشنگ نیست

ای کاش اینجوری نمیشد

ای کاش عاشقش نمیشدم

یا ای کاش حالا که عاشقش شده بودم از هم جدا نمیشدیم

با هزارتا ای کاش دیگه که هیچ فایده ای نداره

 

هنوزم دوستش دارم و برام سخته فراموشش کنم و میدونم که تا آخر عمرم نمیتونم کسی رو اینجوری دوست داشته باشم و عاشقش بشم اونم یه عشق پاکه پاک

حال و حوصله هیچ کاری رو ندارم و زندگیم داره تباه میشه

یعنی هرکس که عشقش به شکست برسه اینجوری میشه؟

دردی که دارم میکشم داره داغونم میکنه

اینم قسمت من بود

فقط از خدا میخوام کمکم کنه و این دل داغونمو آروم کنه


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 20:40 | |







 تــــــــــــــــــنــــــــــــــــها شدم

خدایا دلم به یه چیز خوش بود که اونم ازم گرفتی

میدونم خودمم بی تقصیر نبودم ولی میشد که این اتفاق نیفته

آخه ایندل من تا کی باید درد و رنج داشته باشه

خیلی تنها شدم  خیلی

احساس میکنم دیگه دلی نیست که دلم به دلش خوش باشه

خیلی بده که آدم احساسا بکنه تویه غربته

دیگه تا ابد تنها میمونم دیگه نمیزارم دلم به دلی دل ببنده

دردایی که تویه این روزا دارم هیچ وقت نداشتم و دیگه دارم کم میارم دیگه برام داره همه این زندگی بی معنی میشه


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 20:39 | |







 

  اینو میدونم که به خاطر تمام دردایی که تویه دلم کاشته درد بزرگتری تویه دلش کاشته میشه

  از خدا میخوام که تلافیه همه این روزایه سخت و عذاب آور منو ازش بگیره 

  من تا وقتی زنده هستم از این دل شکستم نمیگذرم و میخوام که یه روزی این درد و غم و غصه رو تجربه کنه تا ببینه من چی کشیدم


    دیگه هیچ وقت به خاطر خاطراتش ناراحت نمیشم و هیچ وقت به یادش نمیفتم چون ارزش فکر کردنم نداره

 چون لیاقت عشق پاکیو که بهش داشتم نداشت و منو عشقمو ندید

حالا اون بمونه و وجدانشو خدایه بالا سرش

خدا جایه حق نشسته و میدونه کی و چرا دل من این همه غصه داره


خدایا خودت حق دل شکستمو بگیر

اون دیگه برام مرد و تویه دلم با تمام خاطراتش برای ابد حبس شد

و این دل دیگه هیچ وقت عاشق نمیشه  اینو مطمئنم


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 19:24 | |







 فرامـــــــــــــــــــــــوش کـــــــــــــــــــــــردن

فراموش کردن بزرگترین نعمتیه که خدا به همه ما آدما داده ولی به شرطی که 

بتونیم درست و بجا ازون استفاده کنیم

بعضی وقتا خیلی ها همه خوبیهایی رو که در حقشون کردیم فراموش میکنن و

بعضی وقتا ما نمیتونیم اونارو با همه بدیهاشون فراموش کنیم و این خوب نیست

اگه خدا درد عشق رو به ما داده چاره اونم داده و اون فقط فراموشیه

ای کاش ما آدما بتونیم درست ازش استفاده کنیم قبل از اینکه همه زندیگیمون تحت

تاثیر مسائل و مشکلات قرار بگیره

 

همیشه از اینکه عاشق شدم خوشحال بودم و از خدا تشکر میکردم که بالاخره

لذت این نعمتشو نصیب منم کرد و الان فقط یه چیز ازش میخوام :

خدایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا کمکم کن فراموشش کنم فقط همین


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 19:24 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد