نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





 خـدايا خسته ام، خسـته..... نه نــاي حــرف زدن دارم.... نه ناي نفـس کشيدن..... خـــدايا تا کي اين همه سختـي ...و...... درد..... دل، ...... خـدايا قبول کردم که باخــــتم ... امـا نه به بنـده هايت ،نـه به خـــــــودت.....خــــدايا .....

[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:32 | |







 

شد 2 سال

2 سال از اون روز لعنتی داره میگذره

روزی که نفهمیدم چی شد که همه چی بعد از اون تموم شد

روزی که همیشه برام علامت سوال درست کرد

روزی که خیلی طول کشید تا دلیل همه ناراحتی هاشو بفهمم

روزی که الان وقتی بهش فکر میکنم دلم آتیش میگیره

روزی که داغون شدم

شکستم

ولی دریغ از یه ذره درک

یه ذره معرفت

با همه اینا دوسش داشتم

الانم دلم برای همون روزا تنگه

ای کاش اونم عاشق من بود

اگه اونم عاشق من بود به خدا الان خوشبخت ترین آدم روی زمین بودم

کنار عشقم

دیگه چی ازین میتونه بالاتر باشه تویه این دنیا

ولی الان دیگه هیچ چیز منو شاد نمیکنه

خنده هام زود گذر شدن

دیگه غم تویه دلم جا خوش کرد

ای کاش با هام صادق بود

ای کاش بهم میگفت داره چه بلایی سرم میاره

ای کاش میگفت عاشق یکی دیگس

ای کاش میفهمید من دارم میمیرم

ای کاش دلمو نمیشکست

فکرشم نمیکردم بعد از 2 سال بازم غمش تویه دلم باشه

این چه غمیه ؟؟؟؟

چرا تموم نمیشه ؟؟؟؟

من که الان زندگیم کاملا عوض شده

جای جدید

آدمای جدید

فرهنگ جدید

ولی غم همون غمه

دلم براش تنگه

با اینکه اون هیچ وقت این حس دلتنگی رو برای من نداشته و نخواهد داشت

ولی من دلم براش تنگه

اشتباه کرد و خودش به اشتباهش اعتراف کرد

ولی خیلی دیر شده بود

وقتی بود که دیگه دلم مرده بود

وقتی بود که دیگه من تموم شده بودم

وقتی بود که دیگه هیچ دلخوشی برای ادامه دادن نداشتم

وقتی بود که فهمیدم این همه سال

این همه شب که با چشم خیس میخوابیدم

اون قلبش برای یکی دیگه میتپیده

خدا جون هستی ؟؟؟؟؟ نیستی   نیستییییییی

اگه بودی اینجوری نمیشد

مگه من چه بدی کرده بودم ؟؟؟

مگه جز این بود که همه عمرم رو سالم زندگی کردم ؟؟؟؟

چرا اینجوری شد ؟؟؟؟

خواستی برام تجربه بشه ؟؟؟؟

چرا الان ؟؟؟؟

الان که دیگه دلی برام نمونده

خدا جون ازت دلخورم خیلی دلخورم

این حقم نبود


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:4 | |







 

چقدر سخته که تنهای تنها باشی

که به خاطر فرار از خاطرات گذشته

از همه دور بشی

و تویه یه غروب غمگین

تنهای تنها روی یه نیمکت کنار یه رودخونه بزرگ بشینی

و

به آهنگهایی گوش بدی که شبای رفتنش بهشون گوش میدادی

و

هرکس که رد میشه با تعجب اشکهاتو نگاه کنه

چقدر سخته تویه غربت غریبه باشی

چقدر سخته تویه غربت تنهای تنها باشی

 

بعضی وقتها به این فکر میکنم که اگه مونده بود

اگه همونی بود که من فکر میکردم

اگه همه چی همونجوری که من میخواستم میشد

الان خوشحال بودم ؟؟؟؟؟؟؟

یا پشیمون !!!!؟؟؟؟؟

روزگار با من خیلی بازی کرده

اونقدر بالا پایینم کرده

که دیگه به فردایی که میا اعتماد ندارم

اونقدر که دیگه با هیچی شاد نمیشم

اونقدر که دیگه دلی برام نمونده که بخواد عاشق باشه

اونقدر اونقدر اونقدر

ای کاش عاشق نمیشدم


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:3 | |







 

  آنقدر غصه هایم زیاد است
که دلخوشیهایم را نمیبینم
شاید دیگر دلی باقی نمانده که خوش باشد
یا احساسی که خوشی را درک کند
اما آرمشی را که دارم میپسندم و دلم به این خوش است

 

فقط رزوگارم همچنان خاکستریست

شاید دلم مرده باشد

امیدوارم دیگه عاشق نشم که اینجوری داغون بشم

دیگه فهمیدم عشق معنی نداره

دیگه فهمیدم که روزگار فقط یه بازیه نا جوان مردانست

یکی برنده میشه یکی بازنده


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:3 | |







 

چرا حالا ؟؟؟؟

حالا که دیگه دلی برام نمونده

چرا حالا برگشتی ؟؟؟؟

چرا حالا که دیگه عشقی نمونده برگشتی

دیگه منی از من نمونده

دیگه هیچی قشنگ نسیت

حالا که دارم میرم جرا اومدی ؟؟؟؟

میخوام از خودم فرار کنم

چرا این چشمام باید همیشه خیس باشه ؟؟؟؟؟

چرا نمیتونم از خودم فرار کنم ؟؟؟؟

چرا غم عشقت اینقدر سنگینه ؟؟؟؟

دیگه راهی جلومون نیست که باهم توش قدم بزاریم

دیگه چیزی نمونده که باهم بسازیم

هر چی هست غم و اندوه و افسوسه

من میرم تا شاید برم از یادت


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:2 | |







 

چقدر سخته همه دنیات کسی باشه

که همه دنیاش یکی دیگه بوده

با تمام وجود عاشق کسی باشی

که با تمام وجود عاشق یکی دیگه بوده

بفهمی که هیچ وقت نتونسته تورو قبول کنه ولی اینو تویه رفتارش نشون نداده

بفهمی که عاشقت کرده تا خیالش راحت بشه

که اگه اون یکی رفت این یکی هست

بفهمی که عروسک بودی تویه این مدت

چقدر سخته که همه اینارو از زبون خودش و چشم تو چشم بشنوی

اشک تویه چشمات حلقه بزنه وقتی داره همه اینارو اعتراف میکنه

وقتی میگه من هنوزم عاشق اونم و نمیتونم فراموشش کنم

وقتی میگه من هیچوقت نتونستم عاشقت باشم

وقتی در همین حین یکدفعه خاطرات اینهمه سال مثل برق از ذهنت رد میشه

چه حرفهای قشنگی میزد

چقدر میگفت عاشقتم

باهات میمونم تا ابد

وقتی میفهمی همشون برای بازی کردن با تو بوده اشک چشمات آروم آروم جاری میشه

نمیدونی چکار باید بکنی ؟؟؟؟

یکدفعه میفهمی که یک عمر رو برای کسی گذاشتی که اصلا لحظه ای رو برای تو نذاشته

هیچ وقت برای تو تب نکرده

هیچ وقت به تو فکر نمیکرده و عاشق عشقش بوده

وقتی به ایم فکر میکنی که حالا که برای اولین بار تویه زندگیت بعد از این همه سال

عاشق شدی ، چرا باید اینجوری بشه ؟؟؟

چرا باید بهت خیانت کنه ؟؟

چرا اسیر یه آدمی شدی که از همون اول با دروغ این رابطه رو شروع کرد

چرا نفهمیدی دروغ میگه ؟

چرا بهش اعتماد کردی ؟

چرا در حق دلت بد کردی ؟

چقدر سخته چقدر سخته

دلت میخواد بترکه از این همه غصه وقتی جلوت نشسته و داره اینارو میگه

ولی یکدفعه میگه :

آخی راحت شدم این بار سنگین رو از روی دلم برداشتم

از این عذاب وجدان خلاص شدم

 

تو تویه دلت میگی : پس من چی ؟؟؟؟؟؟؟

 

یاد این جمله میفتی :

 

دیر آمدی باران دیر آمدی ، من در جایی ، در حجم نبودن کسی ، خشکیدم

 

وقتی بهت میگه اشتباه کرده و میخواد که ببخشیش

چی میتونی بگی ؟؟؟ نه نمیبخشمت ؟؟؟

 

نه نه نیمتونی اینو بگی نمیتونی بگی

چون دوسش داری

لعنت به این عشق که اگه صدبارم دلتو بشکنه بازم دوسش داری

شاید دیگه نخوای باهاش باشی ولی نمیتونی نبخشیش

نمیتونی بهش بگی نمیبخشمت

شاید اگه دوستت بود یه دوست معمولی

خیلی راحت بهش میگفتی نیمبخشمت و نفرینش میکردی

ولی این یه دوست معمولی نیست

این کسیه که یک عمره داری به عشقش نفس میکشی

حتی با اینکه فهمیدی اون به عشق یکی دیگه نفس میکشیده

بازم یه جورایی دوستش داری

اینه که خیلی سخته

نه میتونی ببخشیش نه میتونی نبخشیش


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:2 | |







 

بالاخره میشه یه روزی همه چی تموم بشه

بالاخره میرسه روزی که بهش بگی : من برات فقط مثل یه داداشم

دوستش داری و نمیتونی نفرینش کنی

بهش زنگ میزنی که هرچی از دهنت درومد بهش بگی

ولی

وقتی صداشو مشنوی

با اینکه خیلی چیزارو فهمیدی

فهمیدی این همه مدت که به عشقش

که به خاطر نبودنش

شبها با چشم خیس میخوابیدی

اون یا دلش خیلی خوش بوده

یا تویه بغل عشقش بوده

یا اینکه اصلا به تو فکر نمیکرده

 

با همه اینا

بازم میگی عیبی نداره من ازت گذشتم

من نفرینت نمیکنم

نمیدونم خداهم به همین راحتی میگذره ؟؟؟؟؟؟

وقتی بهش میگی اگه خواستی با کسی دوست بشی میتونی روی مشورتم حساب کنی

چقدر سخته چقدر سخته

بالاخره به این باور رسیدی که تویه قلبش جایی نداری

وقتی یکی تویه قلب کسی نره

دیگه هر کاری بکنه بدتره

بیشتر دور میشه ازش

پس بهتره یه رابطه معمولی دوستانه باهاش داشته باشه

تا شاید همیشه پیشش باشه

خیلی سخته باور کنی دیگه نمیتونی بهش بگی عزیزم

خیلی سخته اگه بهت بگه با یکی میخواد دوست بشه

خیلی سخته وقتی بهت بگه : """  داداشی  """

 

باید باهاش خیلی زود کنار بیای

چون زندگی بهت رحم نمیکنه

اگه تو غمگین باشی اونم داغونت میکنه

حالا که دیگه عاشقش نیستی

حالا که فهمیدی اون اصلا عاشقت نبوده

پس کم کم عشقشو از دلت بیرون کن

کم کم ازش فاصله بگیر

کوچ کن ازین عشق

خودشم میدونه که دیگه کسی مثل تو تویه زندگیش نمیاد

ولی دیگه نمیتونه دوستت داشته باشه

چون عشق تو لیاقت میخواد

و اون میدونه که لایقش نیست

خداجون دیگه نزار اینجوری دلم بشکنه

خداجون اگه هستی اگه وجود داری هوامو داشته باش

دیگه نزار اینجوری عذاب بکشم

 


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:2 | |







 

چقدر سخته بعد از این همه سال

بفهمی که تو فقط واسه تلافی خیانت عشقش تویه زندگیش رقته بودی

فقط به خاطر اینکه خیانت عشقش رو تلافی کنه باهات دوست شده

بفهمی که همه این سالهایی که باهاش بودی

همه این سالهایی که در نبودنش خون گریه کردی

اون با عشقش بوده

وقتی باهات تماس میگرفته با اونم تماس میگرفته

وقتی تو داشتی از غمش میمردی

اون داشته با عشقش خوش میگذرونده

چقدر سخته وقتی اینارو از زبون خودش بعد از این همه سال بشنوی

وقتی بیاد و بهت بگه هیچکس تویه زندگیش اندازه تو دوستش نداشته

بیاد و بگه پشیمونه از کاراش ولی الان که اعتراف کرده وجدانش راحت شده

پس تکلیف دل تو چی میشه ؟؟؟ عمری که تباه شد چی میشه ؟؟؟؟

اون همه اشکی که براش ریختی ؟؟


برای کی ؟؟؟؟؟ به چه قیمتی ؟؟؟؟

ای کاش آدما اینقدر ظالم نبودن

ای کاش بهم میگفت عاشقه اونه و براش میمیره و من عشقش نیستم

ای کاش همون موقع میگفت یه روزی میخواد منو به هیچ بفروشه و بره

ای کاش میگفت که فقط اونو میخواد من براش یه زنگ تفریحم

ای کاش میگفت تو فقط یه بازیچه بودی

ای کاش اونقدر معرفت داشت که نمیذاشت عاشقش بشم

اون دید که من عشقم پاکه

فهمید که با اونی که عاشقشه چقدر فرق دارم

ولی بازم بهم هیچی نگفت

بازم به آینده امیدورام کرد

چقدر ساده بودم

نمیتونم خودمو ببخشم

به خاطر ظلمی که در حق خودم کردم

به خاطر خیانتی که به دلم کردم

دردی رو تویه دل خودم کاشتم که زندگیمو عوض کرد

که داغونم کرد

ولی اون که اینچیزارو نمیفهمید

ارزش خودمو واسه کسی خراب کردم که ارزشی نداشت

که لیاقتشو نداشت

غرورمو واسه کسی گذاشتم که براش هیچی مهم نبود

چقدر اشتباه کردم

تا دیروز هنوز عشقم بود ولی دیگه نیست

دیگه نمیتونم قبول کنم که یه همچین آدمی عشقم باشه

کسی که زندگیمو تباه کرد

نمیدونم باید ببخشم یا ......

خدا خودش میدونه چی باید بشه

این روزگار خیلی بالا و پایین داره  خیلی


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:1 | |







 

نه  دیگه نمیشه

دیگه هیچی خوب نمیشه

دیگه باید به روزای بدون اون فکر کنم

چون دیگه با اون بودن از زندگیم جدا شده

نمیدونم چرا بازم بعضی وقتا

از نبودنش کنارم ناراحت میشم

چرا ازینکه احساس میکنم با یکی دیگس ناراحت میشم

نمیدونم چقدر از آیندم رو به خاطرش خراب کردم

نمیدونم چقدر در زندگی آیندم نقش داره

نه اینکه خودش باشه

همین که یادش باشه تاثیر میزاره

ولی دیگه نمیخوام

دیگه نمیخوام زندگیمو به خاطر یه فکر و خیال پوچ خراب کنم

وقتی نمیشه دیگه نمیشه

دست من نیست و شاید قسمت اینه

شاید باید برم

شاید باید برم و یه زندگی جدید رو شروع کنم

شاید اینجوری فراموشش کنم

هرچند میدونم هیچ وقت از یادم نمیره

باید خودمو سرنوشتم رو به روزگار بسپرم

باید رفت باید رفت


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:1 | |







 

چقدر زود عمرم داره میگذره

انگار سرعت این گذر عمر بیشتر از هر کس دیگه ایه

روزگاری که هیچیش قشنگ نیست

فقط داره میگذره و در این گذر

ذره ذره داره روح منو عذاب میده

میدونم که دیگه هیچی مثل قبل نمیشه

ولی بازم دوسش دارم

بازم با کوچکترین ناراحتیش داغون میشم

من کی بودم و کی شدم ؟؟؟؟؟؟

روزای قشنگ زندگی رو بدون اینکه ببینم از دست دادم

ای کاش میشد فهمید که :


آیا بازم روزای خوب میاد ؟؟؟؟


[+] نوشته شده توسط Â♏ĪRÂĿĪ در 13:0 | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد